دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته ، فــــــرد
صفحه کرده ریگ و انگشتان ،قلم می زند با دست خونین این رقم
گفت ای مجنون شیدا چیست، این می نویسی نامه بهر کیست این
گفت مشق نام لیلــــی می کنم خاطر خود را تسلـــــی می کنم
چون میسّر نیست من را کام او عشق بازی می کنم با نام او
نیست جز نامی از او در دست من زان بلندی یافت قدر پست من
- ۹۵/۰۸/۱۶